- گره دادن
- گره در چیزی انداختن، کنایه از پیچیده ساختن، گره بستن
معنی گره دادن - جستجوی لغت در جدول جو
- گره دادن
- گره زدن، ایجاد مشکلی کردن در کاری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چیزی را به رهن به کسی دادن
فریفتن، حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، تنبل ساختن، گول زدن، دستان آوردن، نارو زدن، سالوسی کردن، مکر کردن، ترفند کردن، تبندیدن، اورندیدن، پشت هم اندازی کردن، گربه شانه کردن، خدعه کردن، غدر کردن، مکایدت کردن، شید آوردن، حقّه زدن، چپ رفتن، کید آوردن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، نیرنگ ساختن
گره خورده: کمند گره داده پیچ پیچ بجز گرد گردن نمی گشت هیچ. (نظامی)، امری که در آن مشکلی پدید آمده
چیزی را برهن سپردن مقابل گرو گرفتن، ضمانت دادن، قول دادن: گهی خورشید بردی گوی و گه ماه گهی شیرین گرو دادی و گه شاه. (نظامی)
اجازه دادن، وصول دادن، بار دادن
قبول کردن دختر صیغه نکاح را، بله گرفتن ازدختر در صیغه عقد
پایه دادن برکشیدن
نگیختن، زندیدن
گذاشتن راه برای کسی تا بگذرد
زهر خوراندن به کسی مسموم کردن
حرکت دادن
مراسم چهلم مرگ کسی را بوسیله اطعام مساکین و دیگران بجا آوردن
متوحش ساختن
بازنمودن گزاردن گفتن بیان کردن توضیح دادن تفسیر کردن
وام دادن، عاریه دادن
کسی را اندوهگین ساختن
راه دادن، اجازۀ عبور دادن، برای مثال در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند / گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را (حافظ - ۲۶)
از هم جدا کردن و تمیز دادن
چرخاندن، گردش دادن، گرداندن
گرداندن کسی یا چیزی در جایی
گوش فرا دادن، گوش کردن، شنیدن
کنایه از خوشایند بودن، مزه داشتن
کنایه از تسلیم شدن، اطاعت کردن، تن در دادن
توضیح دادن، بیان کردن، تفسیر کردن، شرح کردن
مایۀ آبستنی دادن، باردار ساختن، بارور کردن درخت خرما با گرد افشاندن
جایزه دادن، احسان کردن
به زور فروختن، رو گردانیدن، هنداخ دادن رو گردانیدن اعراض کردن، در کنار نهادن و معزول از عمل کردن حریف قوی یک یا چند سوار خود را تا حرف ضعیف با او برابری کرد (بیشتر این کار را برای تحقیر طرف کنند) طرح کردن
نمودن، نشان دادن
اندا کاندن اندوهگین کردن اندوه دادن ایجاد اندوه کردن غمگین ساختن
چاش دادن، سلاک پرداختن، بهره دادن دادن گندم و جو و ارزن و مانند آن، کرایه خانه و کلبه و کاروانسرا و جز آن را دادن، غله باز دادن
شرح دادن مطلبی را بیان کردن، بسویی متوجه کردن، یا پشت فرا دادن، پشت کردن فرار کردن یا گوش فرا دادن، نیک گوش دادن
جدا دانستن باز شناختن اختلاف نهادن تشخیص دادن امتیاز دادن
شکوه بخشیدن شان و شوکت دادن: فرخ همای دولت و سعد سپهر ملک ای آنکه سایه ات به جهان فرهی دهد